به پایگاه اطلاع رسانی و خدمات الکترونیک اندیشکده موج خوش آمدید
لزوم آگاهسازی و جلوگیری از اضطراب غیرضروری نسبت به غربالگریهای بارداری
«ایران»، یکی از سه کشور با چالشهای جدی جمعیتی در دنیا
بیش از دو برابر شهدای جنگ تحمیلی هر سال جنینها کشته میشوند
پیشبینیها از «صفر» شدن نرخ رشد جمعیت تا سال ۱۴۱۵
بزودی ۳۰ درصد جمعیت ایران سالمند خواهد بود
زنگ خطر سالمندی و کاهش باروری به صدا درآمده است
پنجره جمعیتی فرصتی طلایی برای تحول اقتصادی و اجتماعی در ایران
موانع گسترش صنایع خلاق در روستا (مطالعه موردی صنایع دستی و گردشگری)
معمولاً مردم صبحها از خواب بیدار میشوند، به سر کار میروند، عصر به خانه باز میگردند تا اندک زمانی با خانواده بگذرانند و بخوابند. این فرآیند برای فردا، پسفردا و روزهای بعد انجام خواهد شد. این داستانی ساده از زندگی مردم است؛ اما چرا در یک کشور مردم از این فرآیند احساس رضایت میکنند، ولی در یک کشور دیگر این زندگی برایشان چندان دلچسب نیست؟ پاسخی که یک اقتصادخوانده به این سؤال میدهد این است که اگر مردم نقش بهینهای در اقتصاد ایفا کنند، از این زندگی رضایت خواهند داشت؛ ولی اگر نقش اقتصادی بهینهای نداشته باشند، این زندگی را باید تحمل کرده و با آن کنار بیایند. منتهی نقش بهینه مردم دقیقاً یعنی چه؟ اولاً نقش اقتصادی مردم چگونه تعیین میشود و ثانیاً بهینه بودن آن یعنی چه؟
آن چیزی که بین اقتصادها در طول تاریخ یا در مکانهای مختلف فرق ایجاد میکند، تفاوت در نظامهای اقتصادی حاکم در هر زمان و جغرافیا است. نظام اقتصادی در واقع به طراحی مجموعهای از قوانین، نهادها، فرآیندها و… میپردازد و نتیجه آن شکل یافتن وضعیت اقتصادی است.
از یک نگاه، نظام اقتصادی باید برای سؤالهایی مثل اینکه توزیع اولیه امکانات قبل از تولید چگونه باشد، ثروت خلق شده چگونه توزیع شود و بازتوزیع به چه صورت انجام شود، پاسخهایی در نظر بگیرد. به عبارت دیگر، یک نظام اقتصادی باید ایدههایی در رابطه با مالکیت، مدیریت و عاملیت تولید داشته باشد. به عنوان مثال، سعی کند وضعیت مالکیت منابع تولید، مالکیت ابزار تولید، مالکیت عایدی تولید، نحوه تقسیم مدیریت و عاملیت تولید بین مردم و حاکمیت را مشخص کند.
نظام اقتصادی حاکم بر هر کشور میتواند با رویکرد خاصی که دارد، جایگاه مردم در اقتصاد را تعیین کند. عدهای نقش اقتصادی بهینه مردم را در نظام اقتصاد سرمایهداری معرفی کردهاند و تحقق آن را در گروی گسترش بخش خصوصی و عدم دخالت دولت و احترام به اصل آزادی در اقتصاد دانستهاند. در این نظام اقتصادی، رشد تولید اقتصاد و کسب سود از طریق تجارت به عنوان هدف در نظر گرفته شده و برای تحقق این هدف به سرمایه اصالت داده شده است.
یکی از معانی اصالت سرمایه این است که سود تولید به سرمایهدار میرسد و باقی عوامل تولید فقط دستمزد دریافت میکنند. معرفی این نظام اقتصادی با تحقق انقلاب صنعتی همراه شد. یک عیب این نظام اقتصادی که آدام اسمیت و شاگردانش به عنوان معماران آن شناخته میشدند، این بود که اوضاع مردم اروپا را نه تنها بهتر نکرده، بلکه شرایط به قدری برای گروههایی از مردم به وخامت رسید که اندیشههای معارض سرمایهداری مثل سوسیالیسم رواج پیدا کرد.
در اینجا مضمون گزارشی از وضعیت مردم در نیمه ابتدایی قرن 19 را مرور میکنیم. در آن زمان، برخلاف رشد حیرتانگیز اقتصادی که به علت انقلاب صنعتی رقم خورده بود، وضع مردم بهبود نیافت. بعضی از افرادی که در آن زمان متولد میشدند، عمرشان به انتهای دهه سوم زندگی نمیرسید و امید به زندگی به شدت کاهش پیدا کرده بود. به این علت که در آن مناطق، علاوه بر مردان مشغول در کارخانهها، زنان، میانسالان و نوجوانان نیز در کارخانهها مشغول به کار شده بودند.
اندیشمندان معارض سرمایهداری این سؤال را مطرح میکردند که چگونه میتوان به نظم اقتصادی بهتر از آنچه سرمایهداری برای مردم اروپا به ارمغان آورده، رسید؟ آنها به زبان ساده میگفتند باید حق مردم را از سرمایهداران گرفت. این تلاشها نهایتاً 70 سال بعد از انتشار کتاب ثروت ملل آدام اسمیت به انتشار مانفیست کمونیست توسط مشهورترین منتقد نظام سرمایهداری، کارل مارکس، انجامید. او بعدها فوت کرد؛ اما اندیشههای او الهامبخش جنبشهای ضدسرمایهداری در اروپا شد. اگرچه پاسخهای مارکسیستها غلط از آب درآمد، ولی سؤالی که آنها پی پاسخ به آن بودند کماکان باقی ماند. علت آن هم این است که همان عیبهای نظام سرمایهداری بعدها به رکود عظیم 1929 و بحران مالی در 2008 انجامید.
در رکود عظیم، اقتصاددانان با ارائه راهکارهایی مثل افزایش مداخله دولت و شکلگیری اتحادیه کارگری قدرتمند که خلاف اصول اقتصاد کلاسیک بود، اقتصاد را از رکود خارج کردند و بعدها در سال 2008 هم با مداخله دولتها و حمایت آنها از نهادهای مالی ورشکسته، اقتصاد جهان نجات یافت. همچنین در همان سال، جایزه نوبل اقتصاد را به اندیشمندی مثل الی نور استروم اعطا کردند که به نوعی منتقد اقتصاد نئوکلاسیک بود.
در فرآیند تولید، هر فرد بر چیزی میتواند اعمال اراده کند که مالکیت آن را در اختیار داشته باشد. قبل از سرمایهداری، مالکیت زمین به عنوان مهمترین عامل تولید ابعاد نظم اقتصادی را مشخص میکرد. در آن زمان که فئودالیته حاکم بود، اربابانی وجود داشتند که زمینهای پهناور در مالکیت آنها بود و حاکمان، که با زور زمینهای دیگر را تصاحب میکردند.
همزمان با رواج اندیشههای سرمایهداری، صنعت رشد کرد و به تدریج سهم تولیدات صنعتی از تولیدات کشاورزی بیشتر شد. صاحبان صنایع جدید افرادی بودند که توانایی تأمین هزینههای ابتدایی استقرار صنعت را داشتند. افرادی مثل زمینداران بزرگ، تجار و بانکداران را میتوان از این گروه دانست. منتهی بانکداران به دلیل اینکه قدرت خلق و هدایت اعتبار را در اختیار داشتند، به تدریج به سمت تصاحب بخش کشاورزی و صنعتی حرکت کردند. یعنی طبقه بانکدار به سمت تصاحب اصلیترین منبع اولیه تولید (زمین) و ابزار تولید (صنایع) حرکت کردند. در این زمان بود که عموم مردم متوجه شدند چیز دیگری باقی نمانده و فقط بر نیروی کار خود میتوانند اعمال اراده کنند. آنها وارد دنیای جدیتری شده بودند که نیروی کار متولد میشد و نیروی کار از دنیا میرفت.
زمانی که سرمایهداری بر یک اقتصاد حاکم باشد، عالیترین دستاورد رشد تولید یک کشور است. سرمایهدار میتواند هر طور که میخواهد منابع طبیعی مثل آب، معادن، جنگلها و… را تصاحب کند. این نظام اقتصادی که قصد دارد ارزش افزوده بیشتری خلق کند به خودی خود مشکلی ایجاد نمیکند؛ مشکل از آنجایی شروع میشود که سرمایهدار در این مسیر از آزادی محض برخوردار است. سرمایهدار هر جا ضرری ایجاد کند که صدای کسی را درآورد و به اصطلاح آثار خارجی منفی به وجود بیاورد، آزادیاش کمی محدود میشود. به این صورت که سرمایهدار بخشی از سود را برای جبران ضرر خرج میکند. منتهی این نگاه کجایش ایراد دارد و چرا نقش بهینهای در ایران امروز برای مردم رقم نمیزند؟ تسویهحساب کنید!
چند ماه پیش حادثه ناگوار فوت کارکنان معدن طبس اتفاق افتاد. اما این چه ربطی با سرمایهداری دارد؟ همکاران بازماندگان میگفتند که از چند روز پیش از حادثه بوی گاز در معدن پیچیده بود و ما به کارفرما میگفتیم معدن برای کار ایمن نیست و کارفرما پاسخ میداد اگر که قصد کار نداری تسویهحساب کن. در اینجا سؤالی مطرح میشود؛ چرا مالک این معدن نباید همان کارگرانی، بخشی از مردم، باشند که جانشان را برای تولید در معرض خطر قرار میدهند؟
بحران دیگری که مردم ایران با آن دست و پنجه نرم میکنند، مسئله تأمین مسکن است. امروز هزینههای تأمین مسکن در کلانشهر تهران 60 درصد از هزینههای یک خانوار را تشکیل میدهد. بخش اعظم قیمت مسکن هم به قیمت زمین شهری باز میگردد. اما چرا ساکنان کشوری به این پهناوری با مشکل کمبود زمین برای سرپناه مواجه میشوند؟ یکی از علتهای این مسئله ضعف در نهاد مالکیت است که یکی از اجزای یک نظام اقتصادی را تشکیل میدهد. البته قطعاً علتهای دیگری هم وجود دارد.
اهالی یک روستا در اطراف اصفهان، مشهد یا تهران، در طی خشکسالی زمانی که با کمبود آب مواجه هستند، مشاهده میکنند که دستگاههای پیشرفته در اطراف زمینهای کشاورزی مستقر میشوند و زمین را حفر میکنند و آب زیر آن زمینها را میبلعند تا به شهرکهای صنعتی و کلانشهرها منتقل کنند و آن روستاییان را با زمینهای خشکشان تنها میگذارند. آن مردم احتمالاً از خود میپرسند چرا باید این اتفاق بیفتد؟ چه بسا گذشتگانشان به آنها آموزش داشته باشند که منابع آب زیر زمینی ثروتی بیننسلی است و آنها باید آن را به آیندگان برسانند. اما در عرض چند روز این ثروت تجدیدپذیر تخلیه شد و دیگر آبی وجود ندارد.
حال که منبع تولید روستاییان به قطبهای خلق ثروت منتقل شده، روستاییان این سیگنال را دریافت میکنند که در این شرایط از روستا به شهر، از شهر به شهرستان، از شهرستان به مرکز استان و از مرکز استان به تهران مهاجرت کنند؛ زیرا غیر از این رفتار عقلایی نیست. زمانی که نهاد مالکیت فقط به منافع سرمایهداران اهمیت میدهد، نظام اقتصادی معیوب عمل کرده و همه متقاضی اقامت در زمین شهری شده و قیمت زمین شهری سر به فلک میکشد.
این مورد تنها یک مثال بود. هیچ آدم عاقلی مخالف خلق ثروت نیست؛ تنها ملاحظهای که باید به آن توجه شود این است که در فرآیند خلق ثروت نباید به کسی ظلم شود و نباید هیچ چیز فراتر از منافع مردم اصالت داشته باشد. اگر در این مثال اصالت به جای سرمایه با مردم بود، مالکیت منابع آب هر منطقه در اختیار مردم ساکن آن منطقه قرار میگرفت و هیچکس با ظلم به مردم منطقهای دیگر ثروتمندتر نمیشد. در این مثال، خشک کردن منابع آب کشاورزان به معنای فقیر کردن آنها است.
اقتصادی که بنا به گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، 30 میلیون نفر در آن به طور نسبی فقیر هستند، نقش بهینهای برای مردم تعریف نکرده است. حقیقت آن است که هر گونه تحول در اوضاع مردم از تغییر در نظام اقتصادی شروع میشود. تغییر در نظام اقتصادی هم از تغییر در مناسبات نهاد مالکیت آغاز میشود. تا زمانی که مالکیت به مردم بازنگردد و اصالت با سرمایه و چیزهای دیگر باشد، مردم نخواهند توانست در تولید اعمال اراده کنند و همین نیروی کاری که هر سال باید با افزایش 15 درصدی حقوق کنار بیاید، باقی میمانند.
این مهم امری است که مورد توجه مقام رهبری آیتالله خامنهای (حفظهالله) نیز قرار گرفته است. ایشان در سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی، سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی و بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی، موضوع احیای نقش بهینه مردم در تولید را مدنظر قرار داده بودند. همچنین طی سالهای گذشته، مطالبات ایشان از جامعه علمی و مسئولان اصلیترین عامل محرک فعالیتها در این حوزه بوده است.
نویسنده: محمدعلی طیرانی
جهت ارتقای کیفیت و بهبود محتوای ارائه شده، ما را از نظرات ارزشمند خود آگاه سازید.
مردم آباد