خصوصیسازی، واحد ارائهدهنده خدمت یا کالا را بنگاه اقتصادی تعریف میکند درحالیکه مردمیسازی، همه افراد و هویتهای جمعی ازجمله بنگاه را گرهی از گرههای روابط و مبادلات میداند. این هویتها متکثر و متداخل هستند، یعنی همزمان فرد میتواند در چند هویت جمعی قرار گیرد که صرفا اقتصادی یا سیاسی نیست. گاهی این هویتها رسمی هستند و گاهی غیررسمی. به طور مثال یک کاسب، هم عضوی از اولیای دانشآموزان محل است و هم عضوی از نمازگزاران مسجد محل. پس میتواند داشتههای هویتهای مختلف را به اشتراک بگذارد (البته به تعبیر والزر، شرافتهای یک عرصه لزوما نباید به شرافت سایر عرصهها منتقل یا مسلط شود و به تعبیر دینی، حدود شرعی این اشتراکگذاری باید مشخص شود).
وقتی واحد بررسی ما افراد و هویتهای جمعی هستند، عنصر سازمانده نظام حکمرانی نیز از سود به هنجارها و ارزشهای اجتماعی تغییر میکند. هنجار میتواند افراد با هویتهای متکثر را حول خویش جمع کند. از اینرو اگر یک نظام ارزشی فراگیر (نه مبتنی بر تساهل و تسامح) و جذب کننده، غالب شود، توان بسیج عمومی بالایی برای اداره امور خواهد داشت. هنجارها، تعلق اجتماعی تولید میکنند و تعلقها اگر قوی باشند، به نسبت مسئولیتپذیری بالایی را به همراه خواهند داشت. آنگاه است که تعهدات و مسئولیتپذیری، نیروها را به کمک میآورد. این کار به کاهش هزینه نیز منجر میشود. در ساختار سلسله مراتب اگر قرار بود برای هر کار جدید، فرد جدیدی استخدام شود و اگر در ساختار بازار اگر قرار بود برای هر کار جدید، قرارداد جدیدی منعقد شود، اکنون بسیاری از کارها در قالب مسئولیتپذیری و تعلق اجتماعی میتواند با هزینه کمتر یا منصفانهتر یا بدون هزینه انجام شود. به صورت ویژه میتوان شاهد این ساختار در مدرسه باشیم. برخی مدیران هوشمند از ظرفیتهای مختلف والدین یا محیط یا معلمان و حتی دانشآموزان استفاده میکنند و بدون قرارداد جدید یا استخدام جدید، کارهای جدیدی را تولید و ارائه میکنند که منجر به انسجام بیشتر مدرسه نیز میشود. این فضا که در آن به بهانههای مختلف اما حول تعلق به مدرسه، داشتههای متنوعی ارائه و به گردش درمیآید زمینه بروز استعدادهای مختلف نیز خواهد بود و همه از هم بهرهمند میشوند. این فضا به بهانه رشد استعداد به عدم تعادل منجر نمیشود و به بهانه تعادل، سرکوب استعداد نمیکند. پس به جای بخشبندی افراد بر اساس تمایزهایشان، تضارب حداکثری بر اساس همان تمایزها ایجاد میکند تا به توازن برسد، نه فاصله و شکاف.
نهاد دولت و قدرت کجای مردمیسازی است؟ به نظر میرسد در اندیشه اسلامی، اصل بر مسئولیت حداکثری حاکمیت نسبت به زندگی دنیوی و اخروی مردم و در عین حال، اصل بر عدم ورود مستقیم و اجرایی به زندگی مردم است، مگر اینکه امری، معطل بماند یا نتوان مستقیما به مردم سپرد. از اینرو دوگانههای دولت حداکثری و حداقلی یا دولت تنظیمگر و تصدیگر، ناقص هستند. دولت، متولی است و اگر امری بر زمین ماند، تصدیگری هم بر عهده او خواهد آمد. به تعبیری دولت، «وارث من لا وارث له» و «ولی من لا ولی له»۹ است. پس اولویت اصلی آن است که امور در قالب «روابط بین مردم» درونیسازی شود؛ یعنی تبدیل امور به جزئی از زندگی مردم و طبیعیسازی آن. در این صورت حاکمیت نسبت به نتیجه نهایی مسئول است و اگر به هر صورتی نتیجه محقق نشد باید مداخله کند.
اولویت حاکمیت آن است که درونیسازی امور در روابط اجتماعی رخ دهد، نه اینکه امور را تماما خودش انجام دهد چون شئون زندگی را از مردم میگیرد و معنای زندگی، ناقص میشود. پس دولت حتی اگر بخواهد مداخله کند بهتر است تا حد امکان مردم را واسطه قرار دهد (ورودی که پیوندها را تقویت کند نه اینکه درگیری و اصطکاک بین مردم را بالا برد). حاکمیت زمانی ورود میکند که مردم نمیخواهند یا نمیدانند یا نمیتوانند ورود کنند. پس اول باید فهم، خواست و توانمندی ایجاد شود. برای این کار هم تربیت افراد و ساختارهای متناسب را در کنار هم باید دنبال کرد (تربیت افراد و اجتماعات در کنار ساختارهای تربیتی). حاکمیت اعمال هر ساختاری را مبتنی بر ظرفیت پذیرش پیش میبرد و پس از هر اعمالی، باید به حکمت آن رهنمون شود تا اعتماد به نهاد اعمال اراده و اقتدار را حفظ و تقویت کند. برای این کار قطعا نیازمند دولتی قوی و هوشمند هستیم تا بتواند درونیسازی امور را پیبگیرد و هر جایی ناموفق بود، مداخله و تولیگری مستقیم داشته باشد. پس دولت ضعیف نمیتواند مردمیسازی را محقق سازد. از اینرو دوگانه دولت حداکثری-حداقلی به دوگانه درست دولت قوی-ضعیف تبدیل میشود.
شروع نرمافزاری مردمیسازی
پرسش اینجاست که این مردمیسازی را از کجا باید آغاز کرد؟ اگر موتور جامعهسازی را سهگانه قدرت، پیوندهای اجتماعی و اموال بدانیم.۱۰ شروع مردمیسازی حتما از لایه اموال نیست. به عبارت دیگر، هیچ وقت مشارکت و حضور مردم را نباید از پول و ثروت شروع کرده بلکه باید از روابط اجتماعی و قدرت آغاز کرد، زیرا پایهایترین لایه تغییر، پیوندهای اجتماعی است و هر نوع تغییر باید بر بستر پیوندهای اجتماعی رقم بخورد. برای این کار هرچه بتوان پیوندهای اجتماعی را تقویت کرده و مشارکت در ساختار قدرت و تصمیمگیری و اداره امور را مردمیتر کرد، آنگاه تعلق اجتماعی بیشتر شده و زمینه مردمیسازی اقتصادی نیز بیشتر فراهم میشود. به تعبیر بهتر، در فضای مشارکت اجتماعی و سیاسی است که میتوان مردمیسازی اقتصادی را معنادار کرد و الا به رشد خصوصیسازی و بازارگرایی منجر خواهد شد. از این فرهنگ فردگرایی و منفعتمحوری، بازار اسلامی برنمیخیزد و بازارگرایی سودمحور تولید میشود. مردم اول باید خود را موثر در تصمیمگیری ببینند و امور را جزئی از زندگی طبیعی خود بدانند که بخواهند در عرصه اموال هم وارد مشارکت شوند. در غیر این صورت مردم، به بخشی از مردم تقلیل مییابد که زمینه سلطه و تبعیض و فاصله است. حال برای مردمیکردن نهاد اجتماع و سیاست، برخی به اشتباه از سازوکار بازار استفاده میکنند، درحالیکه اساسا این دو نهاد، محل شکست بازار هستند و ارزشهای عمومی در آنها مخدوش میشود. پس اصل روابط اجتماعی و نهاد قدرت را نباید به بازار سپرد، بلکه بخشی از نهاد قوام مال را میتوان با ساختار بازاری اداره کرد. اتکای صرف به بنگاه که هدف آن بهطور انفرادی سودآوری است، یک فضای سوداگرانه و سرمایهدارانه بیرحم ایجاد میکند؛ درحالیکه بنگاه در کنار سایر هویتهای جمعی میتواند پیشران یک اقتصاد سالم باشد. طبیعتا بازاری که در بستر فرهنگ انصاف تنفس میکند با بازار سودمحور شخصی، متفاوت است و حتی در سازوکارهای نظارت و… نیز متفاوت عمل میکند.
در ادامه باید اشاره کرد با توجه به ضرورت حداکثرسازی تبادلات و مبادلات بین آحاد و هویتهای جمعی، برای مردمیسازی باید از سیستم بسته به سیستم باز حرکت کنیم، یعنی خردهسیستمهای اجتماعی و هویتهای جمعی را در عین حفظ تمایزات خود، به سیستم بازتری هدایت کرد که تبادلات و تعاملات حداکثری را با محیط خویش دنبال کند. بهطور مثال مدرسهای که با محیط خویش تبادل خاصی ندارد، محکوم به گرفتاری در سیستمهای استبدادی سلسلهمراتبی است. از سوی دیگر واگذاری آن به ساختار بازار نیز در عین اینکه مدرسه را به سیستم باز تبدیل میکند اما به جهت بخشبندی بازار و مخدوش کردن تعادل تربیتی، محتوای تعلیم و تربیت را تخریب میکند. پس باید نوعی دیگر از باز کردن سیستم را تعریف کرد. این تحول، قطعا دستوری نیست بلکه در ابتدا مانعزدایی از تعامل مدرسه با محیط پیرامونی است که بهصورت طبیعی، فضای تبادل و تعامل، مبتنیبر نیازهای طرفینی شکل خواهد گرفت.۱۱
بهطور مثال میتوان اختیار برگزاری اردوی درون شهری و بازدید درون شهری را به مدیر مدرسه دهیم. مدیر فقط برگزاری و گزارش اردو را در سامانه دولتی ثبت کرده و در چهارچوب ضوابط محدود، اقدام به برگزاری اردو میکند. اطلاعات این سامانه نیز بهصورت مداوم توسط تحلیلگران بررسی و مسالهیابی خواهد شد تا دستورکار نظام سیاستگذاری تولید شود. این فرآیند، مدیر را در معرض فرصتهای محیطی قرار خواهد داد. در مثال دیگر گروههای مشخص داوطلب (تربیتی، جهادی، طلاب و…) که صلاحیت آنان احراز میشود، با مسئولیت مدیر امکان فعالیت رایگان در مدرسه دارند و مدیر، گزارش مستمر دورهای میدهد. حتی میتوان پس از صلاحیتسنجی، بهعنوان مربی و دستیار افتخاری، داوطلب پارهوقت جذب کرد (معلم افتخاری؛ خادم امام رضا(ع)). از سوی دیگر ادارات آموزشوپرورش میتوانند تسهیلگریهایی را نیز صورت دهند. بهطور مثال ظرفیتهای محیطی اعتبارسنجی شده را میتوان به مدرسه معرفی و وصل کرد؛ البته در چهارچوب بازاریابی و تبلیغات سالم. یک تفاوت مردمیسازی با خصوصیسازی آن است که انواع هویتهای جمعی بتوانند در تعامل با مدرسه قرار گیرند؛ نه صرفا کسب و کارهای خصوصی خدمات آموزشی. هدف مردمیسازی، اجتماع و اجتماعیسازی مبتنیبر قابلیت و تدریج است. این الگو در عین تمرکززدایی، دولتزدایی نمیکند و به خصوصیسازی و بازارگرایی نیز منجر نمیشود.
برای استقرار ساختار حکمرانی اجتماعی یا مردمی، باید متوجه بود که این کار با هدایت دولت اما حول نظام هنجاری در بافتهای اجتماعی محقق میشود. اقتضای این کار، سرایت اختیارات و توانمندسازی در لایه مدیران عملیاتی محلی است. از سوی دیگر چون در ساختار حکمرانی اجتماعی، ارزشها و هنجارهای عمومی پیشران و سازمانده هستند، جریان مردمیسازی نیاز به دالهای مرکزی گفتمانی دارد تا آن را راهبری کند. بهطور مثال اقتصاد دانشبنیان و اقتصاد مقاومتی تاکنون نتوانستهاند دال مرکزی قویای برای مردمیسازی اقتصاد ارائه کنند، لذا در مردمیسازی ناموفق بودهاند، زیرا بافت اجتماعی را بسیج نمیکنند. در شرایط فعلی، اساسا مردم خود را مخاطب تحول اقتصادی نمیبینند که بخواهند با آن ارتباط بگیرند. پس باید اندیشید که چگونه میتوان ادراک عمومی را به سوی احساس مسئولیت ناظر به تحول اقتصادی متوجه و بلکه بسیج کرد! شاید علت را باید در این جستوجو کرد که هنوز نهاد قدرت و دولتی که بتواند مردم را فرابخواند وجود ندارد.
گستره مردمیسازی
پس از تبدیل شدن حکمرانیهای خرد و کلان به سیستم باز، باید جایگاه هر یک از افراد و هویتهای جمعی را مشخص کرد. این گستره شامل تامین، نظارت، سیاستگذاری، اطلاعرسانی و… در قالبهای قرارداد، همکاری، هماهنگی و… با سطح، عمق و نوع مختلفی قابل طراحی است. قاعدتا این کار از یک مسیر دستوری صرف نمیگذرد، بلکه یک دولت هوشمند که در لایه عملیاتی به مدیران خود اختیار و توانمندی داده است، بهصورت تدریجی میتواند اقدام به مردمیسازی کند.
مآخذ
خمینی، روحالله (۱۳۶۸)، صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله علیه، تهران.
سرآبادانی، حسین و همکاران (۱۳۹۹)، نظریه اسلامی عدالت اجتماعی؛ تقریری نو از منظر متفکران اسلامی معاصر، نشر دانشگاه امام صادق(ع)، تهران.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی: www.leader.ir
منابع
۱. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در حرم رضوی (۱/۱/۱۴۰۲)
۲. این زاویه، یکی از زوایای اختلاف حکمرانی مردمی با حکمرانی فراگیر (inclusive governance) است.
۳. اشاره به ایده، گفتمان و سازوکار ناظر به این نکته است که نگاه ما صرفا کنشگر محور نیست، بلکه هر نیرو و عامل فعالی را در برمیگیرد.
۴.Externality
به طور مثال، تصمیم گرفته میشود تا یک مرکز خرید در محلهای تاسیس شود. این کار، منجر به افزایش قیمت خانههای اطراف مرکز خرید خواهد شد. این اثر خارجی ایجاد شده، داشتههای افراد را نابرابرتر کرده است و میتوان با وضع عوارض، مالیات و ….، این اثر خارجی را تخلیه و بازتوزیع کرد.
۵. Inclusive governance
۶. پیشاپیش اعتراف میکنم که هنوز در بیان تفاوت ساختار شبکه و ساختار مردمی، استدلال برندهتری نیافتم و ضمنا در کنار اتصال افقی جامعه (ولاء افقی یا همان پیوندهای اجتماعی)، هنوز نتوانستهام جایگاه اتصال عمودی پیوندهای اجتماعی با نهاد قدرت (ولاء عمودی و نقش هدایتگری نهاد قدرت در حکومت اسلامی) را وارد متن کرده و تشریح کنم. بیجهت بودن ساختار شبکه دقیقا در نقطه مقابل ولاء عمودی در ساختار حکمرانی مردمی است.
۷.Meta governance
۸.منظور از اداره زندگی خویش صرفا معاش خود و خانواده نیست بلکه همه ساحتهای زندگی یک انسان در میان همه انسانها را شامل میشود.
۹. وارث بیوارثان و سرپرست بیسرپرستان
۱۰. برگرفته از نظریه اسلامی عدالت اجتماعی به مثابه قوام و توازن اجتماعی (سرآبادانی و همکاران، ۱۳۹۹)
۱۱. تبادل مبتنیبر نیاز طرفینی را نباید با بازارگرایی سودمحور اشتباه گرفت. اولا مدل تبادل لزوما قرارداد مالی نیست و ثانیا لزوما این قرارداد مالی مبتنیبر اصالت حداکثرسازی سود مالی نیست.
نویسنده : محمدصادق ترابزاده جهرمی؛ پژوهشگر هسته عدالت اجتماعی مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع)
منبع : سایت مرکز رشد دانشگاه امام صادف (ع)